
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۴۵۷
۱
روزگاری در رگ جان پیچ و تاب افکندهایم
تا ز روی شاهد معنی نقاب افکندهایم
۲
همخیالان را به همت دستگیری میکنیم
نیست از غفلت اگر خود را به خواب افکندهایم
۳
همره کاهل گرانی میبرد از پای سعی
سیل را در ره مکرر از شتاب افکندهایم
۴
ما ز روشن گوهری از پله افتادگی
سر چو شبنم در کنار آفتاب افکندهایم
۵
از لب میگون او قانع به می گردیدهایم
مهر گل از دوربینی بر گلاب افکندهایم
۶
هیچ کس در خاکساری نیست چون ما خوشعنان
چشم پیش پای مردم چون رکاب افکندهایم
۷
بهر دیدارت نظر را شستوشویی میدهیم
بیتو گر چشمی به روی آفتاب افکندهایم
۸
عارفان دل ساده میسازند از نقش و نگار
ما نظر از دلسیاهی بر کتاب افکندهایم
تصاویر و صوت


نظرات