
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۴۵۹
۱
ما دل خود را ز غفلت در گناه افکنده ایم
یوسف خود را ز بی چشمی به چاه افکنده ایم
۲
همچو مخمل تار و پود خواب غفلت گشته است
سوزن الماس اگر در خوابگاه افکنده ایم
۳
هر دو عالم چیست تا ما قیمت یوسف کنیم
می توان بخشید اگر سنگی به چاه افکنده ایم
۴
در سخن استادگی از ما سبکساران مخواه
چون قلم ما حرف گفتن را به راه افکنده ایم
۵
نیست ممکن لیلی از مجنون ما وحشت کند
ما غزالان را به دنبال نگاه افکنده ایم
۶
نیست غیر از شستشوی دیده ما را مطلبی
بی تو بر خورشید تابان گر نگاه افکنده ایم
۷
در میان ما و آتش می شود صائب حجاب
پرده شرمی که بر روی گناه افکنده ایم
تصاویر و صوت

نظرات