
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۴۶۶
۱
ما ز حیرت در حریم وصل هجران می کشیم
دلو خود خالی برون از چاه کنعان می کشیم
۲
منعمان گر پیش مهمان نعمت الوان کشند
ما به جای سفره خجلت پیش مهمان می کشیم
۳
از فشار قبر هرگز قسمت کفار نیست
آنچه ما از تنگی صحرای امکان می کشیم
۴
دامن خاک است از خون عزیزان لاله زار
از رعونت ما همان بر خاک دامان می کشیم
۵
فکر رنگین است باغ دلگشای اهل فکر
چون غمی رو می دهد سر در گریبان می کشیم
۶
در هوای کام دنیا نیست آه سرد ما
بر سواد آفرینش خط بطلان می کشیم
۷
بر شکار لاغر از سرپنجه شیران نرفت
آنچه از دست نوازش ما ضعیفان می کشیم
۸
دیگران صائب به تلخی باده می نوشند و ما
جام پر خون را به سر با روی خندان می کشیم
تصاویر و صوت

نظرات