صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۴۸۳

۱

نظر تا باز کردم بر رخش بار سفر بستم

به یک نظاره چشم از روی آتش چون شرر بستم

۲

غرور دولت دیدار شرکت بر نمی دارد

کشیدم آهی از دل دیده آیینه بر بستم

۳

عجب دارم که پای من به دامن آشنا گردد

که با ریگ روان یک روز احرام سفر بستم

۴

گریبانگیر شد دامن زهر خاری که برچیدم

ز دیوار اندرون آمد به هر محنت که در بستم

۵

همان تیر سبکسیر نظر سیخ کبابش شد

به هر صیدی که من از پرتو همت نظر بستم

۶

چه شبها روز کردم در شبستان سر زلفش

که اوراق دل صد پاره را بر یکدگر بستم

۷

نظر تا داشتم بر خود نمی دیدم دو عالم را

دو عالم چون دو عینک گشت تا از خود نظر بستم

۸

خوشا ایام بی برگی و خواب عافیت صائب

که می لرزد دلم چون برگ تا بر خود ثمر بستم

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۷۶
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۴۴۱

نظرات