صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۴۹۰

۱

زبیتابی عنان خواهش دل را چسان پیچم

که من چون تاب می خواهم بر آن موی میان پیچم

۲

چنان گستاخ گشتم چون نسیم از پاکدامانی

که دست شاخ گل را در حضور باغبان پیچم

۳

اگر چون قطره شبنم کند از گل مرا بستر

چو مو بر روی آتش دور از آن نازک میان پیچم

۴

حدیث روی او در پرده خورشید و مه گویم

زبیم چشم بد گل را در اوراق خزان پیچم

۵

بهشت نسیه دارد مشتری بسیار چون زاهد

به نقد امروز در دامان آن سرو روان پیچم

۶

به جرم خنده ای کز من نصیب دیگران گردد

درین بستانسرا تا کی به خود چون زعفران پیچم

۷

ندارم چون همای سخت جان اندیشه روزی

که گردد نرمتر از مغز اگر براستخوان پیچم

۸

اگر از قهرمان عشق یابم سایه دستی

بساط هر دو عالم را بهم در یک زمان پیچم

۹

نسوزد زین گلستان غنچه ای را دل به من صائب

تمام عمر اگر بر خویش چون آب روان پیچم

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۸۰

نظرات