
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۴۹۷
۱
نخوردم نیش خاری تا وداع رنگ و بو کردم
ز شر ایمن شدم تا خیرباد آرزو کردم
۲
برو ای خرقه تقوی هوایی گیر از دوشم
که من دوش و بر خود وقف مینا و سبو کردم
۳
مبادا بخیه هشیاریم بر روی کار افتد
گریبان چاکی خمیازه را از می رفو کردم
۴
نمی دانم چه خواهم کرد با دشنام تلخ او
برآمد خون ز چشمم تا به زهر چشم خو کردم
۵
کجا افتادی ای دردانه مقصود از دستم
که من با سیل خون این خاکدان را ریگ شو کردم
۶
چو سرمه پرده پرده بر سواد چشم او گشتم
چو شانه در سر زلفش تصرف موبمو کردم
۷
چو مرجان سرخ رو از آبروی همت خویشم
نه چون گوهر به آب چشمه نیسان وضو کردم
۸
درین گلشن نکردم در رعایت هیچ تقصیری
ز اشک تاک دایم آب در پای کدو کردم
۹
سراسر حاصل جنت به یک جو برنمی گیرم
نگه را دانه خور از روی گندم گون او کردم
۱۰
ز بخت سبز خود در زیر بار منتم صائب
چو طوطی از سخن تسخیر آن آیینه رو کردم
تصاویر و صوت

نظرات