
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۵
۱
کجروی بال و پرِ سِیرَست بد کردار را
راستی سنگِ رهِ رفتار باشد مار را
۲
کاش بندِ حیرتی بر دست گلچین میگذاشت
آن که میبندد به روی من درِ گلزار را
۳
هر سری دارد درین بازار سودای دگر
هر کسی بندد به آیینِ دگر دستار را
۴
میکند از طوقِ قمری دامها در خاک، سرو
تا به دام آرد مگر آن سروِ خوش رفتار را
۵
رشتهها همتاب چون شد، زود میگردد یکی
با میانِ اوست پیوندِ دگر زُنّار را
۶
این سرِ زلفِ پریشانی که دارد بوی گل
میکند ناسور، زخمِ رخنهٔ دیوار را
۷
یا خطِ عنبرفشان، یا زلفِ مشکین میشود
پای رفتن نیست دودِ آتشِ رخسار را
۸
از فروغِ گوهرِ خود، زود صائب راز عشق
میگذارد نعل در آتش لبِ اظهار را
تصاویر و صوت



نظرات
حسن خوش فکر
حسن خوش فکر
حسن خوش فکر
حسن خوش فکر
حسن خوش فکر