
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۵۰۰
۱
اگر میداشتم بال و پری پرواز میکردم
درین بستانسرا دیوان محشر باز میکردم
۲
اگر میبود دامان شب زلفش به دست من
حدیث درد بیانجام خود آغاز میکردم
۳
نسیم صبح از نامحرمان بود این گلستان را
در ایامی که من بند قبایش باز میکردم
۴
سپند شوخچشم از دور دستی داشت بر آتش
در آن محفل که من قانون صحبت ساز میکردم
۵
حیا در پرده بیگانگی میخورد خون خود
که آهوی ترا من شیرگیر ناز میکردم
۶
نسیم بیادب زنجیر میخایید در عهدی
که من در زلف او چون شانه دستانداز میکردم
۷
نمیزد آب اگر بر آتش من سردی عالم
چه دلها را کباب از شعله آواز میکردم
۸
اگر روی دلی از پرتو خورشید میدیدم
سبک چون رنگ ازین بستانسرا پرواز میکردم
۹
اگر میبود درد عشق صائب کارفرمایم
جهان را گلشن از کلک سخنپرداز میکردم
تصاویر و صوت

نظرات