
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۵۰۱
۱
اگر دل را ز خاشاک علایق پاک می کردم
همان در خانه خود کعبه را ادراک می کردم
۲
بهم پیچیدن طومار هستی بود منظورم
اگر از آستین دستی برون چون تاک می کردم
۳
گشاد عالمی می بود در دست دعای من
اگر صبح بناگوش ترا ادراک می کردم
۴
زبس ذوق شهادت برده بود از سر شعورم را
گریبان را خیال حلقه فتراک می کردم
۵
زهشیاری کنون خون می خورم یاد جوانیها
که از هر ساغری خون در دل افلاک می کردم
۶
خبر می داد از بی حاصلیها خوشه آهم
من آن روزی که تخم دوستی در خاک می کردم
تصاویر و صوت

نظرات