
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۵۰۵
۱
نه بهر آب از سوز دل بیتاب می گردم
که چون تبخال من از تشنگی سیراب می گردم
۲
سفیدی کرد چشمم را کف دریای نومیدی
همان من در تلاش گوهر نایاب می گردم
۳
پر از گوهر کنم گر چون صدف دامان سایل را
همان چون ابرنیسان از خجالت آب می گردم
۴
چه حاصل کز درازی رشته عمرم شود افزون
چو من از بیقراری خرج پیچ و تاب می گردم
۵
جواب خشک می گوید به رویم ابر دریا دل
چو گوهر گرچه از یک قطره من سیراب می گردم
۶
همان مشت خس و خاری است از گردش مرا حاصل
به گرد خویشتن چندان که چون گرداب می گردم
۷
به صد جانب برد دل در نمازم از پریشانی
به رنگ سبحه من سرگشته در محراب می گردم
۸
ندارد نفس کافر در مقام فیض دست از من
گران از خواب غفلت بیش در محراب می گردم
۹
شبستان جهان را گرچه روشن از بیان دارم
همان چون شمع صائب از خجالت آب می گردم
تصاویر و صوت


نظرات