صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۵۰۹

۱

به قدر آشنایان از خرد بیگانه می گردم

اگر خود در نیابم یک زمان دیوانه می گردم

۲

اگرچه همچو بو در زیریک پیراهنم با گل

نسیمی گر وزد بر من ز خود بیگانه می گردم

۳

کباب من ز بیم سوختن بر خویش می گردد

به ظاهر گرد عالم گرچه بیدردانه می گردم

۴

به چشم قدردانان قطره دریایی است بی پایان

نه کم ظرفی است گر بیخود به یک پیمانه می گردم

۵

نه از زهدست بر سر گشتگانم رحم می آید

اگر گاهی شکار سبحه صددانه می گردم

۶

زمام ناقه لیلی است هر موج سراب او

در آن وادی که چون مجنون من دیوانه می گردم

۷

ندارد گردش ما و تو با هم نسبت ای حاجی

تو گرد خانه ومن گرد صاحبخانه می گردم

۸

نمی دانم جدا از عشق حسن آشنارو را

به یاد شمع برگرد سر پروانه می گردم

۹

ندارد گرچه منزل خانه پردازی که من دارم

به گرد کعبه و بتخانه بیتابانه می گردم

۱۰

خم سربسته جوش باده را افزون کند صائب

به لب مهر خموشی گر زنم دیوانه می گردم

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۸۷

نظرات