صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۵۱۶

۱

ندیدم روز خوش تا چون قلم روی سخن دیدم

به زیر تیغ رفتم تا زبند آزاد گردیدم

۲

زپیچ و تاب جوهردار گردید استخوان من

زبس برخویشتن در تنگنای فکر پیچیدم

۳

بغیر از گریه تلخ ندامت چیست در دستم

چو گل زین دفتر رنگین که من بر یکدگر چیدم

۴

منه انگشت بر حرفم اگر درد سخن داری

که بر هر نقطه من صد بار چون پرگار گردیدم

۵

ز خون شکوه ام چون لاله دامانی نشد رنگین

کشیدم کاسه های خون و بر لب خاک مالیدم

۶

سرآمد گرچه در انصاف دادن روزگار من

مسلمان نیستم از هیچ کس انصاف اگر دیدم

۷

ندیدم روی دل از هیچکس غیر از سخن صائب

به لوح آفرینش چون قلم چندان که گردیدم

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۹۱

نظرات