
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۵۲۴
۱
ز خوی نازک آن سیمبر چندان حذر دارم
که یاد سر کند دستی که با او در کمر دارم
۲
چو خواهد گشت آخر بیستون لوح مزار من
چه حاصل زین که چون فرهاد دستی در هنر دارم
۳
ز دست کوته من هیچ خدمت برنمی آید
مگر دستی به آیین دعا از دور بردارم
۴
تو تا رفتی ز پیش چشم، از دل محو می گردد
اگر صد نسخه از روی تو چون آیینه بردارم
۵
نظر برداشت شبنم در هوای آفتاب از گل
به امید که من از عارض او چشم بردارم
۶
دل از مهر خموشی برنمی دارد زبان من
وگر نه تیغها پوشیده در زیر سپر دارم
۷
جهانی می دهند از دیدن من آب، چشم خود
اگر چه قطره آبی ز قسمت چون گهر دارم
۸
نمی سازم حجاب پای، چون طاوس بال خود
که من بر عیب خود بیش از هنر صائب نظر دارم
تصاویر و صوت

نظرات