صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۵۲۵

۱

دل پر رخنه ای چون سبحه از صدر رهگذر دارم

درین یک مشت گل پوشیده چندین نیشتر دارم

۲

زپای هر که خار آرم برون، ریزد به چشم من

زند بر شیشه ام، سنگی زراه هر که بردارم

۳

نگردد چون دم تیغ زبانها از مصاف من

که از گردآوری من پیش روی خود سپردارم

۴

ز دامان وسایل، گرد کلفت پیش می گردد

زغفلت نیست از دامان شب گر دست بردارم

۵

زجنت می کند دلسرد مرغان بهشتی را

گلستانی که من از فکر او در زیر پر دارم

۶

اگر چه می زند ناخن به دلها ناله بلبل

چو نی من در خراش سینه ها دست دگر دارم

۷

درین وحشت سرا کز ابر تیغ برق می بارد

دلی از دیده قربانیان آسوده تر دارم

۸

چه افتاده است چندین حلقه کردن زلف مشکین را

که من صد حلقه پیچ و تاب از آن موی کمر دارم

۹

ز وحشت، خانه صیاد داند سایه خود را

غزالی را که من چون دام در مد نظر دارم

۱۰

به خاک و خون چو مرغ نیم بسمل می تپم صائب

اگر یک دم از آن مژگان گیرا چشم بردارم

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۹۵

نظرات