
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۵۵
۱
چند بر کوردلان جلوه دهم معنی را؟
پیش دجال کشم مایده عیسی را
۲
در دیاری که ز ارباب تمیزست ز کام
غنچه آن به که کند مهر، لب دعوی را
۳
سوزنی گر نکشد سرمه بینش در چشم
نتوان عیب نمودن نفس عیسی را
۴
خصم انگشت چرا بر سخن من ننهد؟
بر سر چوب بود حس بصر، اعمی را
۵
هر که با خود دو گواه از رگ گردن دارد
می برد پیش، دو صد دعوی بی معنی را
۶
نتوان بر سخن روشن من پرده کشید
چه غم از موجه نیل است کف موسی را؟
۷
صائب از تیرگی بخت سخن شکوه مکن
کز سیه خانه گزیری نبود لیلی را
تصاویر و صوت



نظرات
افشین اسدی کرد
مظفر محمدی الموتی خشکچالی