
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۵۵۲
۱
از آن چون زلف ماتم دیدگان ژولیده زنجیرم
که چون برگ خزان دیده است روز دست تدبیرم
۲
ز اقلیم اثر برگشتن آه من نمی داند
به عنقا می رساند نسبت خود را پرتیرم
۳
اگر غافل به صید بیگناهی شست بگشایم
چو زخم تازه خون گردد روان از چشم زهگیرم
۴
بلند افتاده طاق سرگرانی کعبه او را
و گرنه چین کوتاهی ندارد زلف شبگیرم
۵
از آن در جستجوی کام، چرخم در بدر دارد
که از هر در فزاید حلقه دیگر به زنجیرم
۶
ز بس کز دور گردون محنت و غم دیده ام صائب
هلال عید آید در نظر چون ناخن شیرم
تصاویر و صوت


نظرات