صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۵۷۷

۱

خط شبرنگ را خوشتر ز زلف و خال می دانم

من این تقویم پارین را به از امسال می دانم

۲

تو کز کیفیت حسن چمن بی بهره ای، می خور

که من هر شبنمی را رطل مالامال می دانم

۳

مرنج از من اگر جان را به استقبال نفرستم

که از جا رفتن دل را من استقبال می دانم

۴

بغیر از زیر بار عشق در زیر فلک هر کس

که زیر بار دیگر می رود، حمال می دانم

۵

جنونی کز حصار شهر نتواند برون آمد

من صحرانشین بازیچه اطفال می دانم

۶

غبار کلفت از معموره جسم آنقدر دارم

که جغد مرگ را مرغ همایون فال می دانم

۷

ز دست انداز دوران گرچه یک مشت استخوان گشتم

ضمیر خلق را چون قرعه رمال می دانم

۸

تو کز خط بی نصیبی عیش کن بانقطه خالش

که بی خط، خال را من چشم بی دنبال می دانم

۹

ندارد فال بد راه سخن در بزم خرسندی

اگر ادبار رو آرد به من، اقبال می دانم

۱۰

سری از پیچ و تاب زلف او بیرون نمی آرم

وگرنه موبموی رشته آمال می دانم

۱۱

نمی دانم چه حال است این که پیچیده است درجانم

که اهل قال را صائب ز اهل حال می دانم

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۵۲۱

نظرات