صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۵۷۹

۱

ز خود دور آن پری‌رو را نمی‌دانم نمی‌دانم

جدا ز بحر این جو را نمی‌دانم نمی‌دانم

۲

اگرچه پیرهن در مصر و در کنعان بود نکهت

ز پیران جدا بو را نمی‌دانم نمی‌دانم

۳

به چشم من شب و روز جهان یکرنگ می‌آید

نزاع ترک و هندو را نمی‌دانم نمی‌دانم

۴

نمی‌باشد گل رعنا بهارستان وحدت را

مسلمان را و هندو را نمی‌دانم نمی‌دانم

۵

به گرد خامهٔ نقاش می‌گردد نگاه من

ز نقش شیر آهو را نمی‌دانم نمی‌دانم

۶

زبان جوهر پیچیدهٔ شمشیر می‌فهمم

اشارت‌های ابرو را نمی‌دانم نمی‌دانم

۷

لطافت پردهٔ بینش شود سرشار چون افتد

قماش آن بر رو را نمی‌دانم نمی‌دانم

۸

خوشا سیلی که می‌داند به دریا می‌رسد آخر

مآل این تکاپو را نمی‌دانم نمی‌دانم

۹

به میزان قیامت بیش کم، کم بیش می‌آید

زبان این ترازو را نمی‌دانم نمی‌دانم

۱۰

مرا صائب به زهر چشم پرورده است عشق او

نگاه آشنا رو را نمی‌دانم نمی‌دانم

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۵۲۲
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۱۸۰
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۳۲۱

نظرات