
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۵۸۵
۱
فروغ مهر در پیشانی دیوار میبینم
صفای طلعت آیینه از زنگار میبینم
۲
اگر در چاه، اگر در گوشه زندان بود یوسف
ز چشم دوربین من بر سر بازار میبینم
۳
نمیگردد حجاب بینش من پرده ظاهر
که در سر هر چه هر کس دارد از دستار میبینم
۴
فریب دانه نتواند مرا در دام آوردن
که از آغاز هر کار آخر آن کار میبینم
۵
سرانجام دل سرگشته حیرانم چه خواهد شد
که من این نقطه را بسیار بیپرگار میبینم
۶
تو کز اسرار وحدت غافلی اوراق برهم زدن
که من هر غنچه را گنجینه اسرار میبینم
۷
ز چشم اهل غفلت موبهمو خواب پریشان را
دل شبها به نور دیده بیدار میبینم
۸
ز لوح دیده صائب شستهام تا گرد خودبینی
به هر جانب که رو میآورم دیدار میبینم
۹
کدامین شاخ گل صائب هوای گلستان دارد؟
که گل را در کمین رخنه دیوار میبینم
تصاویر و صوت


نظرات
بِنسینا persia۱۵۰۰@yahoo.com