صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۵۸۶

۱

تمتع با کمال قرب از آن رعنا نمی‌بینم

که زیر پا نبیند یار و من بالا نمی‌بینم

۲

مگر از دور گرد محمل لیلی نمایان شد؟

که از مجنون اثر در دامن صحرا نمی‌بینم

۳

کمینگاه نگاه حسرت آلودی است هر مویم

اگر در چهره محجوب او رسوا نمی‌بینم

۴

فرامش وعده من گر نه مکری در نظر دارد

چرا امروز ذوق از وعده فردا نمی‌بینم؟

۵

به راهم خار ریزد خصم کوته‌بین، نمی‌داند

که من چون شعله بی‌باک پیش پا نمی‌بینم

۶

چه حاصل زین که چون پرگار پای آهنین دارم؟

چو من راه نجات از گردنش بی‌جا نمی‌بینم

۷

به درد و داغ غربت زان نهادم دل که چون گوهر

گشاد این گره از ناخن دریا نمی‌بینم

۸

من و دامان شب، کامروز در آفاق دامانی

که داد من دهد، جز دامن شب‌ها نمی‌بینم

۹

نگاه عجز تیغ بد گهر را تیزتر سازد

فلک گر تیغ بارد بر سرم بالا نمی‌بینم

۱۰

ربوده است آنچنان فکر و خیال او مرا صائب

که پیش پا به چندین دیده بینا نمی‌بینم

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۵۲۵

نظرات