
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۵۹۵
۱
نشست از آسیای چرخ گرد شیب بر رویم
سفیدی می کند راه فنا از هر سر مویم
۲
از آن بیماری من می شود هر روز سنگین تر
که گیرد گوش خود با هر که درد خویش می گویم
۳
بود در دیده حق بین من دیر و حرم یکسان
ندارد سنگ کم در پله بینش ترازویم
۴
از آن ساغر که در آغازِ عشق ، از دستِ او خوردم
همان بیخود شوم هر گاه دست خویش می بویم
۵
کلید از خانه دارد قفل وسواس و من از حیرت
گشادِ عقدهء دل را ، ز هر بیدرد می جویم
۶
می گلگون چه سازد با دل پر خون من صائب؟
که من از ساده لوحی خون به خون پیوسته می شویم
تصاویر و صوت


نظرات
سیدمحمد جهانشاهی
سیدمحمد جهانشاهی