
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۵۹۹
۱
در بهاران دل دیوانه نگیرد آرام
تا به چون گرم شود دانه نگیرد آرام
۲
مرکز از دایره غافل نتواند گردید
شمع استاده که پروانه نگیرد آرام
۳
از پریشان نظری حلقه هر در گردد
چون نگین هر که به یک خانه نگیرد آرام
۴
تن زن ای ناصح پر گو که دل بازیگوش
جز به هنگامه طفلانه نگیرد آرام
۵
جسم در دامن جان بیهده آویخته است
سیل در گوشه ویرانه نگیرد آرام
۶
هر که از حلقه ارباب ریا سالم جست
هیچ جا تا در میخانه نگیرد آرام
۷
بس که در میکده خورشید عذاران فرشند
آب در دیده پیمانه نگیرد آرام
۸
سیل را منزل آرام به جز دریا نیست
عشق در کعبه و بتخانه نگیرد آرام
۹
به نگاهی ز دل و دین و خرد پاک شدیم
هیچ کافر به صنمخانه نگیرد آرام!
۱۰
حسن از آینه تار گریزد صائب
عشق در خاطر فرزانه نگیرد آرام
تصاویر و صوت


نظرات