صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۶۰۶

۱

غوطه در بحر گهر ز آبله پا زده‌ام

در دل خاک قدم بر سر دریا زده‌ام

۲

سود من از سفر خاک، که چشمش مرساد

مشت خاکی است که در دیده دنیا زده‌ام

۳

تا در فیض گشوده است به رویم توفیق

حلقه چون داغ بسی بر در دل‌ها زده‌ام

۴

به خراش جگر خویش نظر داشته‌ام

تیشه در ظاهر اگر بر دل خارا زده‌ام

۵

چه کند سیل گران‌سنگ به همواری دشت؟

خاک در دیده دشمن به مدارا زده‌ام

۶

غوطه در خون زده چون پنجه مرجان دستم

بس که کف بر سر شوریده چو دریا زده‌ام

۷

دست چون در کمر موج تهیدست زنم؟

من که چون رشته مکرر به گهر پا زده‌ام

۸

این زمان در سفر قطره به جان می‌لرزم

من که صد مرتبه چون سیل به دریا زده‌ام

۹

نیست بیکار درین مرحله یک نشتر خار

همه را بر محک دیده بینا زده‌ام

۱۰

عاجزم در گره خویش گشودن صائب

من که نقب از مژه در سینه خارا زده‌ام

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۵۳۴

نظرات

user_image
بِنسینا persia۱۵۰۰@yahoo.com
۱۳۹۳/۱۰/۰۷ - ۰۷:۲۲:۵۷
بیت هشتم" سفر قطره"