
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۶۱
۱
حلقه هر در باغی نشود دیده ما
باغ دربسته بود دیده پوشیده ما
۲
در دل قانع ما نیست تزلزل را راه
لنگر بحر بود گوهر سنجیده ما
۳
گرد غربت کندش زنده نهان در ته خاک
غم به هر جا که رود از دل غم دیده ما
۴
لعل و یاقوت به میزان جنون سنگ کم است
سنگ اطفال بود گوهر سنجیده ما
۵
خرمن سوخته از برق چه پروا دارد؟
غم عالم چه کند با دل غم دیده ما
۶
گرچه چون سرو نداریم درین باغ بری
می توان چید گل از دامن برچیده ما
۷
کار اکسیر کند رنگ طلایی صائب
مژه زرین شود از برگ خزان دیده ما
تصاویر و صوت

نظرات