
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۶۱۸
۱
قطع امید ز هجران و وصالش کردم
سیر چشمانه قناعت به خیالش کردم
۲
پشت دستم هدف زخم ندامت شده است
که چرا دست در آغوش خیالش کردم
۳
مرغ تصویر در آرامگهم گر جنبید
نامه شوق ترا شهپر بالش کردم
۴
سرو اگر کرد به شمشاد تو بی اندامی
به یک آه چمن افروز خلالش کردم
۵
در شب تار پی دزد دویدن جهل است
دل اگر برد ز من زلف، حلالش کردم
۶
سرو اگر بر سر من سایه رحمت افکند
من هم از نسبت قد تو نهالش کردم
۷
قفل تبخال زدم بر دهن خود صائب
قطع امید ز خضر و ز زلالش کردم
تصاویر و صوت

نظرات