
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۶۱۹
۱
مدتی صبر چو زنجیر به زندان کردم
تا نظر باز به روی مه کنعان کردم
۲
تا ز یاقوت لب او نظری دادم آب
ریگ این بادیه را لعل بدخشان کردم
۳
تا مرا کعبه مقصود به بالین آید
سالها بستر خود خار مغیلان کردم
۴
سوخت چون لاله نفس در جگر خونینم
قطع این وادی خونخوار نه آسان کردم
۵
روز عمرم به شب تیره مبدل گردید
تا شبی روز در آن زلف پریشان کردم
۶
تا سر زلف تو چون شانه به دستم آمد
دست در گردن صد زخم نمایان کردم
۷
شورش عشق مرا گرد جهان گردانید
سیر این بحر به بال و پر طوفان کردم
۸
ابرا ین بادیه در شوره زمین می گردد
حیف و صد حیف ز تخمی که پریشان کردم
۹
چه ضرورست به دامان بهار آویزم؟
من که سیر چمن از چاک گریبان کردم
۱۰
لله الحمد که بعد از سفر حج صائب
عهد خود تازه به سلطان خراسان کردم
تصاویر و صوت

نظرات