صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۶۲

۱

گرچه از درد خزانی شده رخساره ما

می توان چید گل از سینه صد پاره ما

۲

نفس گرم درین بوته نخواهد ماندن

تا شود شیشه می این دل چون خاره ما

۳

گرچه از داغ یتیمی دل ما سوخته است

هست سنگ یده هر مهره گهواره ما

۴

چرب سازد علم از خون شفاعت خواهان

چون برآرد ز میان تیغ، ستمکاره ما

۵

درد خود گر به مسیحای زمان عرض کنیم

می زند بر در بیچارگی از چاره ما

۶

آب دریا نکند ریگ روان را سیراب

سیری از باده ندارد دل میخواره ما

۷

صائب از سعی محال است به انجام رسد

سفر ریگ روان و دل آواره ما

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۲۹۹

نظرات