
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۶۲۸
۱
چند از ساده دلی زخم هوس بردارم؟
به که این آینه از پیش نفس بردارم
۲
من که چون برگ خزان بال و پرم ریخته است
به چه امید دل از کنج قفس بردارم؟
۳
آفت حرص ز شمشیر دو دم بیشترست
چون دو دست از سر خود همچو مگس بردارم؟
۴
گل به دشمن نزنند اهل مروت، ورنه
من نه آنم که زبونی ز عسس بردارم
۵
راه خوابیده ز بیدار دلان میگردد
دست اگر از دهن خود چو جرس بردارم
۶
عشق خواهد ز هوس کرد سبکبار مرا
از ره سیل چه افتاده که خس بردارم؟
۷
آنقدر مهلت از ایام توقع دارم
که از آیینه دل زنگ هوس بردارم
۸
زان بود بستر و بالین من از گل چو نسیم
که خس و خار ز راه همه کس بردارم
۹
در شبستان جهان روشن از آنم چون صبح
که غبار از دل عالم به نفس بردارم
۱۰
بلبلی نیست درین باغ ز من قانعتر
فیض آغوش گل از چاک قفس بردارم
تصاویر و صوت


نظرات