
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۶۴
۱
هست چون تاک پر از باده رگ و ریشه ما
پیش خم گردن خود کج نکند شیشه ما
۲
عالم از جلوه معنی است خیابان بهشت
که نسیم سحر او بود اندیشه ما
۳
قبضه خاک کجا دامن ما را گیرد؟
گردبادیم که در رقص بود ریشه ما
۴
دهن تیشه فرهاد به خون شیرین شد
به چه امید کند کار، هنرپیشه ما؟
۵
خوش بود در قدم صافدلان جان دادن
کاش در پای خم می شکند شیشه ما
۶
بیستون تیغ به گردن کند استقبالش
چین جوهر چو به ابرو فکند تیشه ما
۷
تن ما از الف زخم، نیستان شده است
دل ما شیر و تن زخمی ما بیشه ما
۸
(دانه سوخته از برق نمی اندیشد
غم عالم چه کند با دل غم پیشه ما؟)
۹
(لاله ما به جگر داغ پلنگان دارد
پنجه در پنجه شیران فکند ریشه ما)
۱۰
سر مردانه خم باد سلامت صائب
محتسب کیست که بر سنگ زند شیشه ما
تصاویر و صوت


نظرات