
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۶۴۰
۱
تاخت از سینه به مژگان دل بازیگوشم
گشت بال و پر طوفان دل بازیگوشم
۲
من که در صومعه سر حلقه پیران بودم
کرد بازیچه طفلان دل بازیگوشم
۳
من کجا، خنده زدن چون گل بیدرد کجا؟
کرد چون غنچه پریشان دل بازیگوشم
۴
گرچه در کنج قفس بال و پرم غنچه شده است
می کند سیر گلستان دل بازیگوشم
۵
بیقرارست چو مو بر سر آتش، تا شد
زلف را سلسله جنبان دل بازیگوشم
۶
همه شب در تن مجروح ز بی آرامی
می کند سیر چو پیکان دل بازیگوشم
۷
هست چون برق نمایان ز رگ ابر بهار
از سر زلف پریشان دل بازیگوشم
۸
نیست از ترکش پر تیر خطر پیکان را
می زند بر صف مژگان دل بازیگوشم
۹
بس که زد قطره به هر کوچه بآورد آخر
گرد از عالم امکان دل بازیگوشم
۱۰
همچو طوطی که ز آیینه به گفتار آید
شد از آن چهره سخندان دل بازیگوشم
۱۱
نیست ممکن که به فکر من بیدل افتد
صائب از حلقه طفلان دل بازیگوشم
تصاویر و صوت


نظرات