
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۶۴۸
۱
چه شکایت ز تو ای خانه برانداز کنم
هر چند انجام ندارد ز چه آغاز کنم؟
۲
در نهانخانه غیب است کلید دل من
این نه چشم است که برهم نهم و باز کنم
۳
دام مرغان گرفتار بود ناله من
آه از آن روز که دام تو پرواز کنم
۴
التفات تو مرا بر سر ناز آورده است
گر کنم ناز به عالم، به تو چون ناز کنم؟
۵
خضر در بادیه شوق ز همراهی من
آنقدر دور نمانده است که آواز کنم
۶
پرده طاقش از شیشه تنکتر گردد
سنگ را گر صدف گوهر این راز کنم
۷
صورت حال من آن روز شود بر تو عیان
که دل سنگ ترا آینه پرداز کنم
۸
می کند چرخ ستمگر به شکر خنده حساب
لب مخمور به خمیازه اگر باز کنم
۹
صائب از عشق جوانمرد گدایی دارم
آنقدر صبر که خون در جگر ناز کنم
تصاویر و صوت


نظرات