صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۶۵۷

۱

به که بردیده گستاخ تمنا فکنم

پرده ای کز رخ آن آینه سیما فکنم

۲

خوش نشین نیست چنان جوهر بینایی من

که به هر آینه رو طرح تماشا فکنم

۳

بی تو گر چشم به رخسار بهشت اندازم

مشت خاری است که در دیده بینا فکنم

۴

مایه عیش حیات ابدی می گردد

هر نگاهی که بر آن قامت رعنا فکنم

۵

نیست در روی زمین کوه گران تمکینی

تا بر او سایه اقبال چو عنقا فکنم

۶

کشتی خاک ز آب گهرم طوفانی است

به که این گوهر شهوار به دریا فکنم

۷

برنتابد دو جهان درد گرانسنگ مرا

این نه کوهی است که در دامن صحرا فکنم

۸

خاک در کاسه کنم دیده دون همت را

به غلط دیده اگر بر رخ دنیا فکنم

۹

تا گمان نفسی هست مرا، ممکن نیست

بار خود بر دل گردون چو مسیحا فکنم

۱۰

خجلم چون کف بی مغز ز روشن گهران

من که سجاده خود بر سر دریا فکنم

۱۱

می شود مشرق خورشید سعادت صائب

چون هما سایه اقبال به هر جا فکنم

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۵۵۹
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۴۹۵

نظرات