
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۶۵۹
۱
تا لبش کرد چو طوطی به سخن تلقینم
شد قفس چوب نبات از سخن شیرینم
۲
موج دریای حوادث رگ خواب است مرا
بس که کوه غم او کرد گران تمکینم
۳
طاقت جلوه او نیست مرا، می ترسم
که به فردوس برد دیده کوته بینم
۴
حیف و صد حیف که در سینه بی حاصل من
نیست آهی که بساط دو جهان برچینم
۵
تخته مشق تماشای جهان گردیدم
من که می خواستم از خویش جدا بنشینم
۶
بحر از پنجه مرجان نپذیرد آرام
چند برسینه نهی دست پی تسکینم؟
۷
منم آن آهوی مشکین که سویدای زمین
نافه مشک شده است از نفس مشکینم
۸
چه امیدست شود شمع مزارم صائب؟
آن که یک بار نیامد به سر بالینم
تصاویر و صوت

نظرات