
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۶۶۵
۱
نقد جان در بغل از بهر نثار آمده ایم
همه جا رقص کنان همچو شرار آمده ایم
۲
عشق استاده و ما جای دگر مشغولیم
به طواف حرم از بهر شکار آمده ایم
۳
نقد جان چیست که در راه فنا نتوان باخت؟
ما درین کار به صد حرص شرار آمده ایم
۴
برگ ما لخت جگر، میوه ما بار دل است
ما چه نخلیم ندانیم به بار آمده ایم
۵
چشم باطن بگشا، رم مخور از ظاهر ما
گنج عشقیم که در کسوت مار آمده ایم
۶
چهره عیش در آیینه ما ننموده است
تا به این خانه پر گرد و غبار آمده ایم
۷
پرده سنگ خطر دامن ساحل بوده است
دل ما خوش که ز دریا به کنار آمده ایم
۸
نیست یک نقطه بیکار درین صفحه خاک
ما درین غمکده یارب به چه کار آمده ایم
۹
چون گل از خاک به نظاره رویش صائب
با طبقهای پر از زر نثار آمده ایم
تصاویر و صوت

نظرات
jfrym۸۷۰۹@gmail.com 𐎶𐎼𐎿𐎠𐎭
jfrym۸۷۰۹@gmail.com 𐎶𐎼𐎿𐎠𐎭