
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۶۷۲
۱
خط به اوراق جهان، دیده و نادیده زدیم
پشت دستی به گل چیده و ناچیده زدیم
۲
هر دم از ماتم برگی نتوان آه کشید
چار تکبیر بر این نخل خزان دیده زدیم
۳
حاصل ما ز عزیزان سفر کرده خویش
مشت آبی است که بر آینه دیده زدیم
۴
هدف ناوک دلدوز مکافات شدیم
بر سر خاری اگر پای نفهمیده زدیم
۵
قدم از چشم نمودند سبک رفتاران
ما درین بادیه تن چون ره خوابیده زدیم
۶
خار سیلاب پریشان نظری خواهد شد
بخیه ای کز مژه بر دیده نادیده زدیم
۷
برشکست خزف اکنون دل ما می لرزد
گرچه بر سنگ دوصد گوهر سنجیده زدیم
۸
شد گرانخواب تر از کوشش ما صائب بخت
لگدی چند بر این سبزه خوابیده زدیم
تصاویر و صوت

نظرات