
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۶۷۷
۱
گرچه از طول امل پا به سلاسل داریم
همچنان چشم امید از کشش دل داریم
۲
پای ما بر سر گنج و ز پریشان نظری
چشم بر کاسه دریوزه سایل داریم
۳
نیست چون ریگ روان در دل ما فکرمقام
ما ز آهسته روی راحت منزل داریم
۴
به چه جرأت نفس تند برآریم از دل
ما که آیینه روی تو مقابل داریم
۵
به فرو رفتن ازین بحر توان شد به کنار
ما ز کوته نظری چشم به ساحل داریم
۶
می زند موج پریزاد ز حق عالم و ما
دیو در شیشه ز اندیشه باطل داریم
۷
زان همه تخم امیدی که فشاندیم به خاک
کف افسوسی ازین مزرعه حاصل داریم
۸
چون صدف لب چه گشاییم به نیسان صائب
ما که گنج گهر از آبله دل داریم
تصاویر و صوت

نظرات