
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۶۸۶
۱
عشق کو تا (به) نم اشک نظر تازه کنیم
نمک شور قیامت به جگر تازه کنیم
۲
دست کوتاه کنیم از کمر رشته جان
عهد و پیوند به آن موی کمر تازه کنیم
۳
از سر جان و دل آغوش گشا برخیزیم
بیعت هاله خود را به قمر تازه کنیم
۴
تیشه در دست به جولانگه شیرین تازیم
نام فرهاد به هر کوه و کمر تازه کنیم
۵
بر غبار دل ما صحبت دریا افزود
دست و رویی مگر از آب گهر تازه کنیم
۶
هیچ کس نیست که بر داغ هنر ناخن نیست
چه ضرورست که ما داغ هنر تازه کنیم
۷
منت باده به صد رنگ برآورد مرا
چهره خویش به خوناب جگر تازه کنیم
۸
آن سبکسیر حبابیم درین بحر محیط
که به هر چشم زدن رخت دگر تازه کنیم
۹
این غزل آن غزل خواجه نظیری است که گفت
سینه بر برق گشاییم و جگر تازه کنیم
تصاویر و صوت

نظرات