صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۶۹

۱

مشرق مهر بود سینه بی کینه ما

صاف چون صبح به آفاق بود سینه ما

۲

خون اگر در جگر نافه آهو شد مشک

مشک خون می شود از خرقه پشمینه ما

۳

ریشه سبزه زنگار رسیده است به آب

چه خیال است که روشن شود آیینه ما؟

۴

آن که بر نعمت الوان جهان دارد دست

می برد رشک به نان جو و کشکینه ما

۵

تا ز مستی جهالت به خمار افتادیم

به کدورت گذرد شنبه و آدینه ما

۶

در پریخانه ما جغد هما می گردد

صبح شنبه خجل است از شب آدینه ما

۷

شسته رو می شود از گرد یتیمی صائب

گوهری را که فتد راه به گنجینه ما

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۳۰۱

نظرات