صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۶۹۲

۱

چه خیال است که دیوانه و شیدا نشویم؟

بوی مشکیم، محال است که رسوا نشویم

۲

عشق ما را پی کاری به جهان آورده است

ادب این است که مشغول تماشا نشویم

۳

پرده راز بود حرف دلیرانه زدن

با تو گستاخ ازانیم که رسوا نشویم

۴

خون بر هم زن اوقات بزرگان هدرست

بی حجابانه چو سیلاب به دریا نشویم

۵

عیش ما چون سر ناخن به گشاد گره است

تا نیفتد به گره کار کسی، وا نشویم!

۶

پای پر آبله باشد صدف بحر سراب

بهتر آن است پی عشوه دنیا نشویم

۷

این غزل آن غزل خواجه نظیری است که گفت

تا سر شیشه می وا نشود وانشویم

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۵۷۵

نظرات

user_image
هدی
۱۳۹۵/۰۵/۱۳ - ۱۸:۱۴:۳۵
خیلی زیبا و معنادارعشق ما را پی کاری به جهان آورده استادب این است که مشغول تماشا نشویم
user_image
هدی
۱۳۹۵/۰۵/۱۳ - ۱۸:۱۶:۴۴
به نظر این مصرع این طور درست نیست؟"خون بر هم زن اوقات بزرگان هدرست""زدن" از لحاظ وزن و همچنین معنا، اختلال دارد. نظر دوستان چیست؟
user_image
هدی
۱۳۹۵/۰۵/۱۳ - ۱۸:۱۸:۴۱
منظور از خواجه نظیری؛ نظیری نیشابوری است. خالق این بیت بسیار معروف است که به صورت ضرب‌المثل درآمده:درس ادیب اگر بود زمزمهٔ محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را