
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۶۹۲
۱
چه خیال است که دیوانه و شیدا نشویم؟
بوی مشکیم، محال است که رسوا نشویم
۲
عشق ما را پی کاری به جهان آورده است
ادب این است که مشغول تماشا نشویم
۳
پرده راز بود حرف دلیرانه زدن
با تو گستاخ ازانیم که رسوا نشویم
۴
خون بر هم زن اوقات بزرگان هدرست
بی حجابانه چو سیلاب به دریا نشویم
۵
عیش ما چون سر ناخن به گشاد گره است
تا نیفتد به گره کار کسی، وا نشویم!
۶
پای پر آبله باشد صدف بحر سراب
بهتر آن است پی عشوه دنیا نشویم
۷
این غزل آن غزل خواجه نظیری است که گفت
تا سر شیشه می وا نشود وانشویم
تصاویر و صوت

نظرات
هدی
هدی
هدی