صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۷۰۳

۱

ادب گذشته بر روی یکدیگر دستم

وگرنه همچو صدف نیست بی گهر دستم

۲

تهی شود به لبم نارسیده رطل گران

ز بس که ریشه دوانده است رعشه در دستم

۳

جدا چودست سبو از سرم نمی گردد

ز بس به فکر تو مانده است زیر سردستم

۴

گره زکار دو عالم گشودن آسان است

نمیرود پی این کار مختصر دستم

۵

کنون که شمع برون آمده است از فانوس

زبال و پر کف خاکستری است در دستم

۶

ز آب گوهر من روی عالمی تازه است

چو خاک اگر چه تهی مانده از گهر دستم

۷

به فکر مور میانی فتاده ام صائب

عجب رگی ز سخن آمده است در دستم

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۵۸۱

نظرات

user_image
علیرضا عباسی
۱۴۰۲/۰۷/۰۹ - ۰۷:۵۳:۳۳
تهی شود به لبم نارسیده رطل گران ز بس که ریشه دوانده است رعشه در