
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۷۲۲
۱
نه ذوق صحبت و نه میل گفتگو دارم
لبی خموشتر از گوش آرزو دارم
۲
معاشران همه در پای خم ز دست شدند
منم که بر سر خود دست چون سبو دارم
۳
چه خنده های نمایان زبان زخمم کرد
هزار حلقه فزون جنگ با رفو دارم
۴
ز بس که تند ز پهلوی محتسب گذرم
گمان برد که مگر سرکه در کدو دارم
۵
دهن گشودن من از خمار خاموشی است
گمان برند که من ذوق گفتگو دارم
۶
به بخشش فلک پست دل نمی بندم
خبر ز عادت طفل بهانه جو دارم
۷
دمید صبح و نشدتر دماغ من صائب
دل پری ز تهیدستی سبو دارم
تصاویر و صوت

نظرات