صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۷۲۵

۱

درین سفر که توکل شده است راهبرم

یکی است نسبت زنار و توشه با کمرم

۲

چنان ربوده مرا لذت سبکباری

که تن به گرد یتیمی نمی دهد گهرم

۳

سپهر نقطه پرگار شد ز حیرانی

همین منم که به پایان نمی رسد سفرم

۴

چنین که در رگ من ریشه کرده خامیها

در آفتاب قیامت نمی رسد ثمرم

۵

ز خانه دشمن من چون حباب می خیزد

نهان به پرده راز خودست پرده درم

۶

درین ریاض من آن لاله سیه کارم

که آب خضر شود خون مرده در جگرم

۷

چگونه خون نچکد از کلام من صائب

که موج اشک شکسته است شیشه در جگرم

تصاویر و صوت

نظرات