
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۷۲۶
۱
به شور عشق و جنون همچو صبح مشهورم
شکسته است نمکدان چرخ را شورم
۲
ز جوش سینه من خم به وجد می آید
چکیده کف عشقم، شراب منصورم
۳
به روی گرم غریبی چنان فریفت مرا
که دل ز صبح وطن سرد شود چو کافورم
۴
به نکهتی که ازین باغ رزق من کردند
چه خانه ها که پر از شهد کرد زنبورم
۵
چو صبح اگر چه جهان روشن است از نفسم
غبار خاطر محفل چو شمع بی نورم
۶
چه نسبت است به مژگان مرا نمی دانم
که پیش چشمم و از پیش چشمها دورم
۷
چه شعله بود که زد حرص در نهاد مرا
که دل خنک نشد از موی همچو کافورم
۸
سبوی جسم کجا سد راه من گردد
شکست شیشه چرخ از شراب پر زورم
۹
به راه راست دلالت مکن مرا صائب
که زه به خویش نگیرد کمان پرزورم
تصاویر و صوت


نظرات
کاظم ایاصوفی