
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۷۲۷
۱
به لب نمی رسد از ضعف آه شبگیرم
ز بار دل چو کمان، خانه می کند تیرم
۲
ز بس گداختگی در نظر نمی آیم
مگر به موی میان کرده اند تصویرم
۳
چه بوریا همه تن استخوان نما شده ام
هما ز سایه خود می کشد به زنجیرم
۴
گذشته است به تعمیر دل مدار مرا
نمی شود نکند روزگار تعمیرم
۵
ز نقشهای مخالف همین خبر دارم
که همچو موم گرفتار دست تقدیرم
۶
چنین که سرکشی از شست من برون جسته است
به حیرتم که چسان گرد می کند تیرم
۷
نظر ز دیدن من همچو دود می پوشند
مس سیاه دلان را اگر چه اکسیرم
۸
خدنگ ناله من بی کمان سبکسرست
نمی پرد به پر و بال دیگران تیرم
۹
جواب آن غزل است این که میرشوقی گفت
چو شیر از دو طرف می کشند زنجیرم
تصاویر و صوت


نظرات