
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۷۴۷
۱
چه دست در خم آن زلف دلنواز کنم
به ناخنی که ندارم چه عقده باز کنم
۲
ببین چه ساده دل افتاده ام که می خواهم
ترا به نیم دل از خلق بی نیاز کنم
۳
مرا که هر مژه در عالمی است پا در گل
نظر به شاهد وحدت چگونه باز کنم
۴
فروغ عاریتی آنقدر گزیده مرا
که همچو شمع زبان در دهان گاز کنم
۵
یکی هزار شود قطره چون به بحر رسید
چرا مضایقه جان به دلنواز کنم
۶
مرا که نیست دلی، چون حضور دل باشد
مرا که نیست نیازی چرا نماز کنم
۷
من آنچه می کشم از خویش می کشم صائب
چگونه از خودی خویش احتراز کنم
تصاویر و صوت

نظرات