صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۷۵۲

۱

صفای روی ترا از نقاب می‌بینم

به ماه می‌نگرم آفتاب می‌بینم

۲

اگرچه از سر زلفش بریده‌ام عمری است

هنوز در رگ جان پیچ و تاب می‌بینم

۳

غبار چهره خورشیدطلعتی فرش است

به هر زمین که به چشم پر آب می‌بینم

۴

نژاد گوهر من از محیط یکتایی است

به یک نظر همه را چون حباب می‌بینم

۵

کشیده دار عنان درازدستی را

که دور حسن تو پا در رکاب می‌بینم

۶

دماغ خوردن دود چراغ نیست مرا

به روشنایی دل در کتاب می‌بینم

۷

چو موی بر سر آتش نشسته مژگانم

ز بس که گرم در آن آفتاب می‌بینم

۸

کجا روم که درین صیدگاه ناکامی

هزار دام ز موج سراب می‌بینم

۹

رخ گشاده ز دل زنگ می‌برد صائب

هلال عید به روی شراب می‌بینم

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۶۰۵

نظرات