صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۷۶۱

۱

درین جهان نشود حال آن جهان معلوم

که مغز را نتوان کرد از استخوان معلوم

۲

که دیده حاشیه باشد ز متن مشکلتر؟

نشد ز سبزه خط راز آن دهان معلوم

۳

عیار ناز ترا اهل عشق می دانند

که بی کشش نشود زور هر کمان معلوم

۴

اگر چه معنی نازک شود برهنه زلفظ

مرا نشد ز کمر هیچ ازان میان معلوم

۵

ز شوق من چه تواند زبان خامه نوشت؟

ضمیر لال نگردد به ترجمان معلوم

۶

توان ز سختی ایام صبر هر کس یافت

عیار زر شود از سنگ امتحان معلوم

۷

جنون من به خط سبز گلرخان بسته است

که در بهار شود شور بلبلان معلوم

۸

ز حسن عاقبت آغاز را توان دریافت

که هست تیر کج و راست در نشان معلوم

۹

ز اشک راز دل بیقرار من شد فاش

که از ستاره شود سیر آسمان معلوم

۱۰

بلندی سخن دلپذیر ما صائب

ز گرد سرمه نگردد در اصفهان معلوم

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۵۱۷
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۶۰۹

نظرات