
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۷۶۸
۱
به اشک درد دل خود نوشته سر دادیم
خط نجات به مرغان نامه بر دادیم
۲
ز عشق جان تهیدست را غنی کردیم
ز بوی گل به صبا توشه سفر دادیم
۳
خزان سنگدل از مشت خون ما نگذشت
چو گل اگرچه زر سرخ با سپر دادیم
۴
ز ما دعا برسانید میفروشان را
که ما قرار به خونابه جگر دادیم
۵
خمار هستی ما آب تیغ می شکند
عبث به پیر خرابات دردسر دادیم
۶
کدام تار به مضراب مطربان تن داد؟
به این نشاط که ما رگ به نیشتر دادیم
۷
همان ز شرم کرم سرفکنده ایم چو بید
چو نخل در عوض سنگ اگر چه بر دادیم
۸
به جان مضایقه با دوستان چگونه کنیم؟
چو گل به دشمن خونخوار خویش سر دادیم
۹
تریم چون صدف از ابرو همتش صائب
اگر چه در عوض قطره اش گهر دادیم
تصاویر و صوت

نظرات