صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۷۷۶

۱

چو خامه نیست ز من هر سخن که می گویم

که من به دست قضا این طریق می پویم

۲

نظر به عذر گناه است جرم من اندک

به خون ز دامن آلوده داغ می شویم

۳

چو تخم، دانه اشکم نهان بود در خاک

ز بس که گرد حوادث نشسته بر رویم

۴

ز دل سیاهی من آفتاب گم شد و من

هلال عید درین ابر تیره می جویم

۵

ز خواب مرگ جهد خون مرده دلها

به هر طرف که رود آستین فشان بویم

۶

شبی فتاد به کف زلف او و عمری رفت

همان ز هوش روم دست خود چو می بویم

۷

ز پیچ و تاب شدم زلف و از پریشانی

به گردن تو حمایل نگشت بازویم

۸

ز بس که گریه فرو خورده ام به دل صائب

ز جوش دل رگ ابری شده است هر مویم

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۵۱۹
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۶۱۶

نظرات