
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۷۹۰
۱
دلتنگ از ملامت اغیار نیستم
چون گل ، گرفته در بغل خار نیستم
۲
در زهر روی پوش خطر بیشتر بود
امن از خط نرسته دلدار نیستم
۳
از طوق بندگی نکشم سر به سیم قلب
یوسف صفت گران به خریدار نیستم
۴
وضع جهان ز نقطه دل دیده ام تمام
محتاج سیر و دور چو پرگار نیستم
۵
صبح قیامت از سر هر مو علم کشید
از خویشتن هنوز خبردار نیستم
۶
ز آزادگی بریده ام از خویش عمرهاست
در پیش خود چو سرو گرفتار نیستم
۷
از سایه هما نشود خواب من گران
مست از غرور دولت بیدار نیستم
۸
روشن به نور شمسه عقل است مغز من
آتش پرست طره زر تار نیستم
۹
دیوانه ام که بر سر من جنگ می شود
جنس کساد کوچه و بازار نیستم
۱۰
صائب ز خود غبار گرانی فشانده ام
چون بوی گل به هیچ دلی بار نیستم
تصاویر و صوت


نظرات